درس های مادری - از دفتر خاطرات یک مادر جوان

رتبه بندی پست

به این پست امتیاز دهید
توسط ازدواج ناب -

منبع: Aaila.org

نویسنده: کلودیا خان

و در هفته های اول پس از تولد دخترم واقعاً ناامید شدم که همین احساس را کردم. آره, یک فرد کوچک جدید در زندگی من وجود داشت که من یاد می گرفتم که دوست داشته باشم و مسئولیت های جدید را دوست داشته باشم, اما در غیر این صورت من فقط همان احساس کردم. خوب هم خوب بود? یا شاید چیزی "کلیک" نکرده باشد و من واقعاً مادر نبودم?

در هفته های بعد یاد گرفتم که مادر بودن واقعاً تفاوت ایجاد می کند, احساسات قبلاً ناشناخته و از همه مهمتر آزاد می شود, دیدگاه شما را تغییر می دهد. اما پس از آن, تحولی که من تحت آن قرار گرفتم ، به معنای تبدیل شدن به یک چهره مادر ایده آل که من در ذهنم ساخته ام ساخته شده است, حداقل تا حدی, در مورد شخصیت های مشهور مادر از ادبیات مانند دالی در آنا کارنینا. آره, من خیلی صبور بودم که دخترم هر پانزده دقیقه از خواب بیدار می شد و خواستار شیر شدم, اما من دیگر صبر و شکیبایی برای افراد دیگر نداشتم, به خصوص فروشندگان از طریق تلفن و در غیر این صورت نیست, پذیرندگان در عمل جراحی که دوست داشتند وقت خود را بگیرند و دوستان دوستان مادرم که مرا در راه نگاه کردن به یک نگاه در پرامر متوقف کردند و صحبت را ادامه دادند در حالی که می دانستم کودک به زودی از خواب بیدار می شود و گرسنه می شود و من هنوز پانزده دقیقه از خانه پیاده روی کردم. من فقط احساس کردم که در چهره آنها فریاد می زنم: ‘وقت خود را هدر ندهید! من یک کودک دارم!و تمام وقت گرانبهای من فقط برای او بود!

درس دوم این بود که سخت ترین چیز در مورد پرورش کودک ، دانستن کار درستی نیست, بلکه انتخاب کدام کار درست است. توصیه های مادرم در مورد نوزادان گاهی اوقات دقیقاً بر خلاف آنچه مادر شوهرم توصیه کرده و سپس بود, خاله و پسر عموی زیادی وجود داشت, همه آنها موفق به پرورش فرزندان سالم شدند و نتوانستند منتظر بمانند تا نظرات خود را در مورد بهترین روش های مادر به اشتراک بگذارند. من به عنوان یک مادر جوان مجبور شدم دیپلماسی را یاد بگیرم, با توجه به اینکه همه به فرزند من آرزو می کنند. حتی اگر احساس کردم, شاید کمی با افتخار, که من فرزندم را بهترین می شناسم, من نمی خواستم با امتناع از راهنمایی های آنها به کسی توهین کنم. من امیدوارم که با فرزند دوم این یک داستان متفاوت باشد, اما نه, دوباره همه چیز بود!

alhamdulillah دختران محبوب من موفق شده اند تحت مراقبت من زنده بمانند. بزرگتر اکنون یک دو ساله بسیار شیرین و صحبت کننده است. کودک جوانتر, یک دختر ده ماهه گونه, شروع به نشان دادن شخصیت خود می کند, خیلی با خواهر بزرگترش متفاوت است. من هر دو را مشاهده می کنم که شخصیت خود را توسعه می دهند, ایجاد ایده ها و نظرات خودشان, لایک و دوست نداشتن آنها. و هر روز, من احساس می کنم, مادر بودن چیز جدیدی به من می آموزد. دو دخترم مثل درس برای زندگی به من می دهند. من حدس می زنم که شما می توانید آن را به روش دیگر یاد بگیرید, اما مادر بودن به شما رابطه بسیار نزدیک و صمیمی می دهد و این می تواند معنی دار ترین بینش را ایجاد کند.

حتی اگر همه چیز را درک نکنید, شخص دیگری, چه کسی با تجربه تر است که شما و چه کسی به شما اهمیت می دهد, از کار.

My daughter likes to take things slowly in the morning. She likes to bring some toys to bed, lie down and have a cuddle or have a bedtime story retold when she wakes up. And then she does not really like to be hurried up to bathroom, to get dresses and have her hair combed. She cannot sit still at breakfast time. ‘Eat up quickly, because mama is going to work soon.’ She nods, but I’m not sure she fully understands, being distracted by the sight of a squirrel outside the window and she surely does not approve of me leaving. Some days when she gets upset it cost me a lot of effort to get her calmed down before I have to leave and she stays with her father, who works afternoons. ‘Why do you have to go to work? Why cannot I stay in my pyjamas? Why there’s no time for the story now?’ I try to answer this questions asked hundredth time the best I can even though I feel like saying: ‘Because I say so.’ So what if I say so? I know better than her. I am older and more experienced, I understand things she couldn’t comprehend yet and I am her mother. And then this thought strikes me: someone knows better than me. So many times in my life I ask: why is it happening? So often I fail to understand the dynamics of life and get upset, because of my helplessness.

But Allah SWT knows best. He knows what we don’t know and could not comprehend. اگر من واقعاً از دختر دو ساله ام بزرگتر و با تجربه تر هستم، باید بدانم که همه چیز در این زندگی به دلیلی اتفاق می افتد و هر چیزی که خداوند به ما می دهد یا برای ما اتفاق می افتد خوب است.. بعضی چیزها نعمت آشکار است, دیگران آزمایش هایی برای تقویت ایمان و تکمیل شخصیت ما هستند. مانندحضرت محمد (ص) گفت: «مسئله مؤمن شگفت انگیز است. همه مسائل زندگی اش خوب است, و این فقط در مورد مؤمن صادق است. اگر مصیبتی به او برسد, او صبور است, و این برای او خوب است. اگر جایزه ای دریافت کند, او خدا را شکر می کند, و این برای او خوب است.» (حدیث صحیح, به روایت مسلم, 2999). شاید دخترم شلوغی صبحگاهی را دوست نداشته باشد, اما چون او مرا دوست دارد و به من اعتماد دارد, او می تواند متقاعد شود که کارها را به موقع انجام دهد. So I understood that with the same trust that the children have for their parents, I should trust Allah and believe that whatever he has decreed for me is for my own goodness and it is only up to me to accept it and benefit from it or otherwise fuss and make myself unhappy. Alhamdulillah for everyday blessings that I fail to notice and for those blessings obvious to my eyes, such as healthy children and loving family!

The time isor isn’t?

One thing all mothers learn is the value of time. With two toddlers I am constantly busy: پخت و پز, feeding, washing, dressing, changing nappies, playing, putting to sleep, cleaningWhen my two girls finally get to sleep in the evenings, and after I finish cleaning the kitchen and do all the other houseworks, that I haven’t managed in the daytime, I finally get some time for myself. من می دانم که فقط یک ساعت یا بیشتر قبل از خواب آلودگی خواهد بود, بنابراین من باید با دقت انتخاب کنم که چه کاری باید انجام دهم. تعداد زیادی کتاب جالب برای خواندن وجود دارد و این سخنرانی توسط یک دوست وجود دارد, برخی از ایمیل ها وجود دارد که نیاز به پاسخگویی دارند و داشتن یک نگاه در فیس بوک وسوسه انگیز است. خیلی کارها برای انجام و زمان کمی!

حدیث مشهور به ذهنم خطور می کند “سلامتی و اوقات فراغت دو نعمت بزرگی است که بیشتر مردم در مورد آنها فریب خورده اند.” (بخاری, 76:421) من هنوز زمان را به یاد می آورم, قبل از ازدواج و فرزند داشتن, وقتی به نظرم رسید که زمان زیادی برای همه چیز وجود دارد. در واقع, من برای "کشتن زمان" کارهایی انجام می دادم: تماشای برنامه های تلویزیونی احمقانه, بازی کردن یک نفره در رایانه یا خواندن کتاب ها و مجلات بی ارزش. Now as I realized what a great blessing it is to choose what to do with my time I want to make sure I spend every minute wisely. So to get these few hours of ‘free time’ I try to get over with my chores as quickly as possible. I cook dinner early so that we can eat on time and I can get girls ready for bed before they get too sleepy and start fussing. I make them hurry up with the toothbrush and changing into pyjamas. And when everything’s done, both are sleeping peacefully and I can at last ‘do my things’ I start regretting that I did not read the longer story to my daughter and that I did not let them play few minutes longer in the bath. I got so much anxious about the time, or lack of it, that instead of enjoying the time spent with my children, I rather made it a duty, a set of tasks to be dealt with. I see my mother playing with my children and I envy her: she does not worry if it’s their dinner-time or sleeping-time or milk-time, for her it’s always ‘love-time’. She does not get to see her grandchildren that often and she does not bear the responsibility to discipline them, so she can truly enjoy every minute they spend together. Why I can’t do this? Why am I thinking all the time what do we have to do next? Why cannot I just relax and play with my children? The time I give them will make a better gift and will make them happier than any toy. Children are the blessing from Allah SWT and time is another blessing, بنابراین دو نعمت ترکیب شده باید به من خوشبختی مضاعف بدهد. آره, من هنوز به یاد دارم که این همه بازی نیست و من مسئول نظم و انضباط هستم, ولی… زمان خیلی سریع می گذرد, فرزندانم بزرگ می شوند و خیلی سریع تغییر می کنند. من در حالی که می توانم از زمان با آنها لذت می برم. من امشب ظروف را از دست نمی دهم و دخترانم را می خوابم تا بخوابند. اما ابتدا با تمام سؤالاتی که بزرگان ممکن است به آن بپردازیم ، از داستان خوب لذت خواهیم برد. ما با یک کودک کوچک در زیر کبوتر بازی خواهیم کرد و حتی ممکن است یک میان وعده در رختخواب داشته باشیم. و این زمان سرمایه گذاری عاقلانه خواهد بود. این باعث می شود سود لبخند و خوشبختی و بازگشت بلند مدت در خاطرات شاد به وجود آورد. انشاالله.

نشان دادن بهترین طرف خود…

My daughter is Mash’Allah a quick learner. She remembers new rhymes and stories in a flash. She is also a very shy child. Which means that there is no chance of my displaying to others how smart she is, because whenever I would ask her to show what she has learnt she would just pass a weak smile and hide behind my back. So it’s only meher mother, her father and her little sister who really have a chance to appreciate her. Only we know her fully and only we can ‘read her’ while others see just the cover. My daughter is displaying the beauty of her mind only to her close family and really there is nothing wrong with that. This is her closest world and she gets appreciation there, we don’t need her to be applauded by anyone she meets. And that makes me think: how much do we really get to see of other people? What ‘cover’ do they put and can we really get past the habit of ‘judging the books by the cover’? People may appear good or bad to us and we are ready to determine it in these clear terms very quickly. But we only see them in certain social settings. A person may be, let’s say, a really bad boss, but a great mother/father and wife/husband. We see only one role they play, only a slice of their lives. It could work the other way too. We might meet a sister who is a very attentive and caring mother, but we don’t know that she is so engrossed in playing this one of her roles perfectly, that she disregards her other duties. هنوز بهتر است همیشه به سمت روشن نگاه کنیم. به عنوان یک محقق مشهور در اسلام حمدون القسار در: ‘اگر یکی از دوستان خود در بین دوستان خود اشتباه کرد, هفتاد بهانه ای برای آنها ایجاد کنید. اگر قلب شما قادر به انجام این کار نیست, سپس بدانید که این کاستی در خودتان است. »من سعی کردم. خوب, من واقعاً به دنبال هفتاد بهانه نبودم, اما من سعی کردم چند مورد را پیدا کنم. من حتی آن را برای افراد تصادفی اعمال کردم که تازه در خیابان دیده ام. مطمئناً من را از دیدن مردم در نور بهتر خوشحال تر می کند. تقریباً احساس می کند که جهان به مکانی کمی بهتر تبدیل شده است, فقط به این دلیل که سعی می کنم آن را به عنوان مکانی بهتر ببینم. الحمدولیله برای آن.

منبع: Aaila.org

ازدواج ناب

….جایی که تمرین کامل می شود

می خواهید از این مقاله در وب سایت خود استفاده کنید, وبلاگ یا خبرنامه? شما می توانید این اطلاعات را مجدداً چاپ کنید تا زمانی که اطلاعات زیر را درج کنید:منبع: www.PureMatrimony.com - بزرگترین سایت ازدواج در جهان برای تمرین مسلمانان

این مقاله را دوست دارم? با ثبت نام برای به روز رسانی های ما در اینجا بیشتر بیاموزید:https://www.muslimmarriageguide.com

یا با مراجعه به ما برای یافتن نیمی از دین خود ثبت نام کنید:www.PureMatrimony.com

 

2 نظرات به درس های مادری – از دفتر خاطرات یک مادر جوان

  1. جلال از آن خداوند است!

    این خواهر مرا مانند یک نوزاد به گریه انداخت!

    هرچند بچه زنده ای ندارم, احساس می‌کردم که او در ذهن من است، مخصوصاً با «قضاوت کردن کتاب D از روی جلد آن»., سپاسگزار بودن 4 چیزی که الان داریم & 2 همیشه به سمت روشن تر مردم نگاه کنید & همه موقعیت ها.

    Tanx تا حد زیادی خواهر & انشاءالله ادامه داشته باشد 2 برکت خانواده دوست داشتنی- آمین.

    انشالله ادامه بده 2 بیمارمان را افزایش دهیم 2 کمتر قضاوت کننده باشید, قدردانی بیشتر & 4همیشه سپاسگزار 2 او در همه حال - امین.

    این یک قطعه عالی است, ماشاءالله!

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای الزامی مشخص شده اند *

×

برنامه موبایل جدید ما را بررسی کنید!!

برنامه موبایل راهنمای ازدواج مسلمانان